قصه من و غم تو
قصه گل و تگرگه
ترس بی تو زنده بودن
ترس لحظه های مرگه
ای باری با تو بودن
باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته
ذهن خواب آلوده من
همیشه میون قاب خالیه درای بسته
طرح اندام قشنگت
پاک و رویایی نشسته
کاش میشد چشام ببینن
طرح اندام تو داره زنده میشه
جون میگیره پا توی اتاق میذاره
کاش مید صدای پاهات
بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتابگردونامون
کاش میشد دوباره باغچه
پر گلهاب تو باشه
غنچه سفید مریم با نوازش تو وا شه...